ایدئولوژی کولاک زاده های وطنی (1)
رضا خسروی رضا خسروی

 

بازگشت به مارکس از در عقب

1
چند کلمه در باره ایدئولوژی

• ایدئولوژی در فرهنگ لاروس فرانسوی « نظام ایده ها »
• در فرهنگ دودن آلمانی « نظام افکار و عقاید »
• و در فرهنگ سخن فارسی خودمان « بینش و آگاهی… » تعریف شده، به سامانه ای برای مفاهیم مجرد، مضامین انتزاعی و ناب اشاره دارد.
• ساختاری موهوم و « نیست در جهان » که دعوای باستانی میان ماتریالیسم و ایدئالیسم، جدال فلسفی نخبگان قدیم بر سر تقدم ماده بر شعور را تداعی می کند.
• بقول مارکس ایدئالیسم و نوع آلمانی آن فرق زیادی با ایدئولوژی مردمان دیگر ندارد – چون جهان را تابع ایده ها ادراک می کند.
• یعنی، ایدئالیسم همان باور عامیانه، طرز تلقی مسلط در باره کائنات را منعکس می کند.
• قرائن نشان می دهد که ایدئالیست ها – هواداران تقدم « شعور بر ماده » دست بردار نیستند.
• هنوز سرنا را از سر گشادش می زنند.
• حقایق آشکار ناسوتی، رویدادهای تاریخی را برنمی تابند.
• هستی را وارونه می بینند.
• هستنده ها را مخلوق می پندارند.
• کائنات را بازتاب شعور، تاریخ را انعکاس ایده ها، زیست انسان ها را تابع مفاهیم ناب و مجرد… آویزان به نوعی خرد مطلق می انگارند.
• ایده ها، افکار و عقاید، بینش و آگاهی… از قضا هستنده ای ذیشعور در زمان و مکان، در شرایط تاریخی – اجتماعی معلومی را مفروض می دارد.
• ایدئولوژی، بدون حضور قبلی این ارگانیسم آلی و تاریخی – موجودی با توانائی اندیشیدن… اصلا شکل نمی گیرد.
• ناگفته نماند نوع یونانی ایدئالیسم، دریافت افلاطون و شرکاء از کائنات، از تاریخ و زیست جمعی انسان ها در بستر نظام بردگی رقم خورد، مدیون کار طاقت فرسای برده ها بود.

2
تزهای مارکس در باره فویرباخ

• یکی از ایرادهائی که مارکس از فلاسفه و در تزهای فوق الذکر از فلاسفه آلمانی می گرفت، این بود که حضرات کاری با تغییر مداوم جهان ندارند و فقط این جهان را، به طرق مختلف تعریف می کنند.
• مارکس از ماتریالیسم در قبال ایدئالیسم، از نگرش علمی نسبت به کائنات در قبال تعبیر کلیسائی و خیالپردازی فیلسوفان… دفاع کرده و جهان تعریفی و انتزاعی را بکلی مردود می خواند.
• او با صدای بلند اعلام می کند که جهان، مادی و متحرک بوده و هست، تغییری خودانگیخته و دائم داشته و دارد.
• مارکس – با توجه به داده های عینی و ذهنی زمانه خود، اقتصادی و اجتماعی، پیشرفت های علمی و فنی و صنعتی، اختراعات و اکتشافات، افزایش نیروی مولد، بارآوری کار، بدنی و فکری، رشد تولید و بازرگانی و… برآمد نگرش ماتریالیستی در باره هستی و هستنده ها را به رخ کشیده و ایدئولوژی وارونه و مسلط را به نبردی آشکار می طلبد.
• ابهام در کجاست؟
• ناگفته نماند که تزهای مارکس در باره فویرباخ به سال ۱۸۴۵ میلادی بازمی گردد.
• نگاه کنید به آثار مارکس و انگلس، بزبان آلمانی، مجلد سوم.

3
روش مارکس

• سوای انگ و اتهامات «مکتبی و حرفه ای» هیچ خط و نشان دیگری مبنی براینکه مارکس اهل رمز و اصطرلاب، جن و جن گیری، اهل خیال و خیالپردازی، آرمان و آرمان خواهی بوده… وجود ندارد.
• خیر، مارکس اینکاره نبود.
• مثل « متوسط ها » داد و قال براه نمی انداخت، وراجی نمی کرد، موهوم بخورد مردم نمی داد، از روی استیصال حرف نمی زد، جفنگ نمی گفت.
• شواهدی هست مبنی براینکه مارکس، با وجود ناامنی در لوای سرمایه سالاری، محدودیت مالی و معیشتی و… خیلی مطالعه می کرد.
• حوصله به خرج می داد تا محرک رویدادهای تاریخی، انگیزه تنش های اجتماعی را دریابد.
• تا تضادهای آشکار و نهان مناسبات جاری را پیدا کند.
• شرایط عینی و ذهنی، داده های اقتصادی و اجتماعی، توان واقعی نیروهای میرنده و بالنده را در نظر می گرفت و با یک ضریب خطای قابل فهم، معلوم را می سنجید و برای مطلوب طرح می ریخت.

• دلائل شکست و پیروزی را بررسی می کرد و برای آینده راه حل های قابل تحقق ارائه می داد:


1

• مارکس خیلی پیشرفته تر از آن بود که به دام باورعامیانه بیافتد و نیافتاد.

2

• خیلی متمدن تر از آن بود که خاک به چشم کارگران و بینوایان بریزد تا در نهان با بورژوآزی بلاسد.

3

• خیلی با فرهنگ تر از آن بود طرز تلقی مسلط را توجیه کرده و در برابر مالکان و اربابان و سرمایه داران سرخم کند…

4
گر ما مقصریم تو دریای رحمتی

• درتازه های دو سه روز پیش مجله هفته، داستان مضحک «خانه اش ابری… »، مقاله گل و گشاد آقای محمد قراگوزلو را هم خواندم – درد دلی نسبتا طولانی، توأم با کلی داد و قال ارزان، پرخاش افسار گسیخته، با لفظ اربابی، فرهنگ آبا و اجدادی در قبال رعایا …
• گمان نمی کنم که این ادعا نامه درهم و مشکوک در یک نوبت نوشته شده باشد.
• به هر حال، این پاره های بهم چسبیده… با نگارش غلیظ « فار – گلیسی» حکایت از تعجیل نگارنده « گان » دارد.
• اگر اشتباه نکنم، مثل اینکه مانیفست شتابزده آقای قراگوزلو و شرکاء برای روز ۱۵ اکتبر سال جاری میلادی سرهم بندی شده بود – فرمان تند و تیز رهبر به جهانیان:
• « وال استریت را اشغال کنید، لندن را اشغال کنید، فرانکفورت را اشغال کنید/ دوران تغییر جهان فرا رسیده است.
• جهان را برسر سرمایه داری و سرمایه داران خراب کنید »

• حاوی چشمکی « نا » مرئی به مالکان و اربابان خرد و کلان در سراسر گیتی.
• زبانم لال، شاید ناشی از تعلقات تباری فرمان « ده » که قصد ندارد برای فک و فامیل، وارثان ارباب مکرم و سالار قشمشم و… درد سر درست کند.
• بگذریم. دانش همه جانبه ارباب قراگوزلو و شرکاء – فلسفی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی و ادبی و اخلاقی و غیره… بجای خود.
• ولی از شما چه پنهان که فرمان تند و تیز شرکت سهامی «قراگوزلو » به جهانیان برای اشغال وال استریت، لندن و فرانکفورت و… بخاطر « انقلاب جهانی ۱۵ اکتبر » کلی جای حرف دارد.

• می گوید:
« دوران تغییر جهان فرا رسیده است! »


• عجب!


• آقای قراگوزلو، با صراحت بگوئید که شما به کدام جهان اشاره دارید؟


• جهان مادی یا جهان تعریفی؟


• چون جهان مادی، تابع اراده کسی یا مرجعی نیست، اصلا حرکتی فرمایشی ندارد.

• مارکس خیلی با فرهنگ تر از آن بود که برای تغییر جهان فرمان صادر کند و نکرد.
• ولی شرکت سهامی « قراگوزلو » عارفانه به کائنات نگاه می کند.
• از چیزی حرف می زند که آن را نمی فهمد.
• معذالک، فرض می کنیم که این ادعای احمقانه و مضحک مبنی بر اینکه «دوران تغییر جهان فرا رسیده » از قضا شعار جهانیان در اوضاع و احوال جاری باشد – یعنی همین جمعیتی که اکنون در برابر ساختمان وال استریت و… چادر زده تا شاید منازل از دست رفته خود را پس بگیرد.
• من بی گناهم.
• به قول معروف:
• در مثل که مناقشه نیست.

• ولی استاد بزرگ، شما دیگر چرا شتاب کردید؟
• به دام یک باورعامیانه و باستانی افتادید؟

• چون جهان که راکد نبود.

• هیچوقت راکد نبوده و نیست.

• از قضا ایراد مارکس به فلاسفه قدیمی و جدید در همین راستا ست:

• که جهان اصلا مادی و متحرک بوده و هست.
• تغییری خودانگیخته و دائم داشته و دارد.
• یعنی حرکت، تند یا کند، ازلی و ابدی است.

• ولی خودمانیم آقای قراگوزلو، آیا براستی این عنوانی که با خود یدک می کشید – عنوان « دکتر » کسب شده یا آن را برسم بزرگ زادگان برای تان در بازار آزاد خریدند؟

• فضولی حقیر را به دل نگیرید.
• به هر حال، شما که سرور مائید…

• می گوید:
• « … وقت عینیت بخشیدن به راهبرد تز یازدهم نقد مارکس به فویرباخ فرا رسیده است!»

• جل الخالق!

• تردید ندارم که آقای دکتر محمد قراگوزلو، موضوع تزهای یازده گانه مارکس در باره فویرباخ، اصلا دریافت های مارکس از جهان مادی و متحرک، از تاریخ و رویدادهای تاریخی، از مسائل اقتصادی و اجتماعی، و از چگونگی بازآفرینی زیست جمعی انسانها… را نمی فهمد.

• بزعم استاد، گویا تغییر جهان نوعی بازی دماغی است که به سال ۱۸۴۵ میلادی، در مغز مارکس صورت گرفته بود… !

• قراگوزلو، نمی داند که مارکس و انگلس با این نگرش احمقانه و ارتجاعی سر ستیز داشتند.


او با علم کردن داستان مضحک «وقت عینیت بخشیدن به راهبرد… !»، مارکس را متهم به خیالپردازی می کندکه تزهائی می بافت در ورای واقعیت ها، داده های عینی و ذهنی، در ورای شرایط تاریخی، اقتصادی و اجتماعی.

• خودتی آقای دکتر.


ادامه دارد

October 25th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي